اوضاع شعر معاصر خراب نیست
به گزارش بازی های اندروید، به گزارش خبرنگاران ، به نقل از روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، در این برنامه رامک رامیار، پژوهشگر ادبیات به گفت وگو با وحید عیدگاه طرقبه ای، استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران پرداخت.
در این نشست وحید عیدگاه طرقبه ای در تعریف شعر امروز بیان نمود: اگر معاصربودن به معنای معمول یعنی کسانی که در یک دوره ای با هم زندگی می نمایند را کنار بگذاریم، در مفهوم دیگر یعنی تحولاتی در سخن رخ بدهد که مطابق با حال و هوای زندگی ما باشد، معاصربودن یا کسانی که معاصر ما هستند را این طور می توانیم بشناسیم که چقدر حاضر شدند زندگی را به شعرشان راه بدهند. چیزی که در گذشته به این مقدار نبوده است. در گذشته شعر ما بسیار درگیر قراردادها بوده و این بر خلاف چیزی که فکر می نمایند، منحصر به دوره های متأخر هم نبوده است که ما فکر کنیم در قرن سیزدهم و دوازدهم این طور شده است.
وی اضافه نمود: شعر فارسی از آغاز تا مثلاً روزگار نیما یوشیج بسیار درگیر قراردادها و کلیشه ها بود. شاعرانی پیروز تر بودند که می توانستند با این قراردادها و کلیشه ها بهتر کنار بیایند و هنرشان را از زیر بار این قراردادها تا مقدار ای بیرون بیاورند یا با پذیرش این کلیشه ها خودشان را سانسور ننمایند و این توانایی را بروز دهند. به بیان دیگر کسانی که اجازه ندادند فردیتشان از بین برود. افرادی مثل ناصر خسرو، فردوسی، مسعود سعد سلمان، سنایی غزنوی و... در دوره های بعدی هم برخی شاعران مانند حافظ و در دوره های متاخر مثل طالب آملی که وقتی شعرشان را می خوانید، حضور زندگی در شعرشان محسوس است. یعنی خیلی از وقایع زندگی و تاثر خودشان از آن را سانسور و حذف ننموده اند. بعد وارد دوران صدساله اخیر می شویم و به این ویژگی تاکید می گردد. معاصر بودن یعنی شاعرانی که حال و هوای تازه را به اثرشان راه می دهند و صافی های مختلف در برابر تجربیات خودشان نمی گذارد و آن ها وارد شعر می نمایند که در شعر نیما یوشیج بیشتر دیده شد. این بدین معنا نیست که دیگران این تجربه را نداشتند، احتمالا زندگی آنها هم بسیار فرازوفرود و حال و هوای مختلف داشته؛ ولی آنها وارد شعر نمی کردند. نیما این کار را کرد و به فردیتی رسید که ما می توانیم بگوییم که نیما معاصر است. ولی برخی از معاصران نیما با ما معاصر نیستند. چون به جای آن می گردد آثار شاعران دیگر را خواند.
رامک رامیار در ادامه پرسید: این فردیت با قالب نیمایی و قالب های بعدی گره می خورد و نمی گردد در قالب غزل و قصیده حرف زمانه و اوضاع و احوال شخصی را بیان نمود؟
عیدگاه در پاسخ گفت: اینکه فردی حال و هوای تازه زندگی و تجارب خود را حاضر شده که وارد شعر کند و از قضا این را در قالب نیمایی سروده، الزاما از نظر منطقی نمی تواند به این معنا باشد که این تجارب فقط در این قالب قابل بیان بوده است. این حرف غیرمنطقی است. چه کسی می تواند ثابت کند که حال و هواهای قدیمی که در شعر سعدی، ناصرخسرو، رودکی و. .. بوده، به قالب ربط دارد؟ چه کسی می تواند اثبات کند که قالب قدیمی مخصوص آن حرف ها بوده است؟ اصلاً چه ربطی بین پیکره و فیزیک کار با محتوای کار است؟ یعنی اگر رودکی از پیری در یک قصیده می گفته، پیری چه ربطی به قصیده دارد؟ اگر سعدی از عشق می گفته، عشق چه ربطی به غزل دارد؟ اگر خیام از اندیشه های فلسفی سخن می گفته، آن اندیشه ها چه ربطی به رباعی دارد؟ هیچ ربط الزامی ندارد. این ثابت شدنی نیست و فقط گروهی ادعا کردند. وقتی نمی توانیم ثابت کنیم که یک محتوای سنتی مخصوصی یک قالب سنتی بوده، حالا هم نمی توانیم بگوییم یک حال و هوای تازه مخصوص یک قالب است.
وی ادامه داد: حال و هوای معاصر را دیگران در قالب های مختلفی بروز دادند. مهدی امیری گاهی در چهارپاره، فریدون توللی گاهی در چهارپاره، سیمین بهبهانی در چهارپاره و برخی از غزل هایش و... این کار را نموده اند. کسی نمی تواند بگوید نمی گردد؛ چون این کار را نموده اند. حسین منزوی در غزل های درخشانش در دهه 60 و 70 این کار نموده است. کسی نمی تواند چیزی که شده را انکار کند.
وی اضافه نمود: کسانی که امروز غزل های نو می گویند و یا نامش را غزل پست مدرن گذاشته اند که نشان می دهد که در غزل هم می توانیم حال و هوای امروزی را بگنجانیم.
رامیار پرسید که آیا تعریف شعربودن به قالب گره خورده و آیا متن باید در قالبی بگنجد تا به آن شعر گفت؟
عیدگاه در بخشی از پاسخ به این پرسش نام کرد: تعریف های قدیمی اگر ناکارآمد باشند، باید کنار بگذاریم. اینکه سخن موزون و مقفی شعر شناخته می شده، اگر الان هم همین طور باشد، ما چه چیزی را از دست می دهیم؟ ظاهراً چیزی را از دست نمی دهیم. اخوان، شاملو (نیمایی هایش)، نیما و هرکس سخن موزون و مقفی می گوید سرجایش است. برای دیگران باید وارد بحث شویم که شعر منثور چیست و چه تفاوتی با نثر ادبی دارد. آشکار است که شعر منثور، شعر منثور است و نثر ادبی چیز دیگری است؛ اما ظاهراً شعر منثور همان نثر ادبی است که برخی ها چون به نام شعر علاقه دارند، دوست دارند آن نام را رویش بگذارند. نثر ادبی یعنی شما در نثر فعالیت ادبی کنید. نظم ادبی یعنی شما در نظم فعالیت ادبی کنید. من فکر می کنم این مسئله از آنجا آغاز شد که یک عده از این که شاعر نباشند بدشان می آید، به این اکتفا نمی نمایند که هنرمند هستند و در نثر می توانند زیبایی بیافرینند و دوست دارند لقب شاعربودن را داشته باشند.
وی اظهار کرد: برداشتی شد که ما برای آزادی، قالب هایی را آوردیم که به سرآینده امکان بسیار وسیعی می دهد. از این نتیجه گرفتند که اگر این آزادی خوب است، چرا کاملش نکنیم؟ مگر نمی گویید که شاعر حالا مجبور نیست که مصرع ها را هم مقدار بگوید، این را هم برداشته و گفتند که مجبور نیستید موزون بگویید، کلا هرچه خواستید و هر طور که خواستید و به آن سپید گفتند که این قالب نیست . ما این را قبلا داشتیم که سخن اگر موزون نباشد، ناموزون است. اینکه چقدر شیرین باشد، حرف های قشنگ زده گردد، تعبیر های زیبا استفاده گردد و... محتوای سخن است. بسته به این است که شما انسان هنرمندی باشید یا نگاه تازه ای به دنیا داشته باشید، سخنتان زیبا می گردد. اگر هنرمند نباشید، نگاه تازه نداشته باشید و کلمات را خیلی هنرمندانه کنار هم نچینید، سخنتان زیبا نیست. این قالب نیست و همواره بوده است. هر سخنی پرمایه و زیبا باشد، زیباست. هر سخن پرمایه و زیبا نباشد، زیبا نیست. از این آزادی یک برداشت نادرست شد. یک ارزش بسیار خوب اجتماعی وارد ادبیات شد و تبدیل به یک چیز کاذب شد و از ان یک برداشت نادرست شد.
وی ادامه داد: این که شما در جامعه دوست دارید آزادی هایی داشته باشید، ربطی به این ندارد که در شعر بخواهید از آزادی های بیکران بهره ببرید. آزادی بیکران برای هر فرد در سخن موجود است. آزادی های خوب اجتماعی ربطی به آزادی در نوشتن ندارد. شما در نوشتن خیلی آزاد هستید؛ ولی این ارزش اثر شما را تضمین نمی نماید. شما می توانید کاغذ را خط خطی کنید و این برای شما آزادی بیکران است؛ اما فراوری چه می نماید؟ هنرمند دستش بسته است و اگر از یک اصول پیروی نکند، افت می نماید. بی هنر دستش باز است. هنرمند خیلی محدود است. شما به کیهان کلهر بگویید آزاد است که هر کاری که می خواهد انجام دهد، او نمی تواند از این آزادی استفاده کند و باید دستش را یک طور خاصی روی سازش حرکت دهد. نمی توانید به یک نقاش بگویید که هر رنگی را که می خواهی هرطور می خواهی روی صفحه بپاش! این نقاش نه می تواند این کار را کند و نه برایش مطلوب است، او با هر حرکت دستش نکات و قواعد خاصی را رعایت می نمایند. یک نویسنده دستش باز است که آخر داستان را هرطور خواست تمام کند؛ حتی او هم آزاد نیست. آزاد است که هر کاری کند ولی چون هر کاری زیبایی ایجاد نمی نماید مجبور است به یک محدودیت هایی تن دهد. هنرمند کارش سراسر محدودیت است و هنر این است که از این محدودیت ها فراوری زیبایی کنیم.
در بخش دیگری از این نشست وحید عیدگاه مطرح نمود: اوضاع شعر معاصر خراب نیست و به خاطر رسانه ها خراب به نظر می رسد. برای مثال الان هرکسی می تواند آوازی بخواند و ضبط کند و برای همه دنیا بفرستد. این به این معنی نیست که خوانندگی افت نموده است. ما خواننده ها و موسیقی خوب همواره داشتیم و الان هم داریم. این که رسانه ها در دسترس است و هرکس می تواند هر حرفی بزند و اثری فراوری کند، به این معنی نیست که اوضاع خراب است. ما شاعران خوب هم چنان داریم. وقتی که در انجمن ها شرکت می کنیم و شعر ها را در قالب های گوناگون می شنویم و شعرهای خوب می شنویم.
وی ادامه داد: شرایط بد نیست. اینکه تعداد شعر بد زیاد است، به خاطر رسانه ها است. اوضاع خیلی بد نیست؛ فقط رونق ندارد؛ چون چیز دیگری هم رونق ندارد . اگر اجتماعات فرهنگی رونق بیشتر داشته باشد، شعرخوانی و انتشار شعر و نشر آثار بیشتر رونق پیدا می نماید و به جریان می افتد. در قدیم شعر بد نمی توانست به وجود بیاید. این طور نبوده که هرکسی خودش را صاحب یک اثر بداند و عرضه کند، باید کمالاتی را طی نموده و شاگردی می نموده است.
در ادامه رامک رامیار هم گفت: الزامات کتابت در آن موقع کم بوده است و به دست اساتید می رسید و آثار آنان کتابت می شد. چه بسا اگر آن موقع هم بیشتر آثار صبط و ثبت می شدند، ما الان شاهد آثار ضعیف قدما هم بودیم.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران